چرا آدم ها پا پس می کشند؟

به گزارش سفر به آنتالیا، آدم ها در مراحل مختلف زندگی، قید بعضی از امیال و آرزوهای شان را می زنند، زیرا گمان می نمایند که کوشش برای دستیابی به آن آرزو ها رابطه ای را که در آن برهه دارند، قربانی خواهد نمود. آن ها تعمداً میل خود را مدفون می نمایند و طوری وانمود می نمایند که گویا آن میل ها، چیز های غیرضروری یا نامرتبط با شرایطِ آن ها هستند. اما میل های سرکوب شده با گذر زمان ممکن است پدیدار شوند و باعث شوند که آن ها در زندگی ای که انتخابِ خودشان بوده است، هر روز کم تر احساس رضایت نمایند.

چرا آدم ها پا پس می کشند؟

زوج های صمیمی از طرز فکر و احساسِ شریکِ عاطفی شان درباره خود و رابطه شان یک نقشه فکری ترسیم می نمایند. آن ها به یاریِ دانش و فهمی که آن نقشه فکری در اختیارشان می گذارد، اغلب می توانند به درستی افکار و رفتار شریکِ عاطفی شان را در موقعیت های مختلف پیش بینی نمایند.

به گزارش خبرنگاران ؛ اما بعضی وقت ها، این انتظاراتِ راحت و مطمئن به تدریج یا ناگهان از بین می رود. الگو های رفتاریِ قابلِ پیش بینیِ شریکِ عاطفی بدونِ هشدار یا شرحِ قبلی، چرخشی ناگهانی پیدا می نماید وطرفِ دیگرِ رابطه گیج و مبهوت می ماند.

شریکی که کنارگذاشته شده است، اگر کوشش کند دلایلِ عقب نشینیِ طرفِ دیگر رابطه را کشف کند یا شرحی بخواهد، آن طرف غیرقابلِ دسترس و ناپدید می گردد. خیلی کم پیش آمده که طرفی که پا پس کشیده است با من تماس بگیرد. بیش تر تماس هایی که با من گرفته می گردد از طرفِ آن شریکی است که حس می نماید دیگر دیده یا شنیده نمی گردد یا ترک شده است. این افراد نگرانند که کار اشتباهی نموده باشند و درخواست یاری می نمایند تا بفهمند چرا چنین مسئله ای برای شان پیش آمده است. آن ها معمولاً با این شکایت ها نزد من می آیند:

دیگر آن مردی که می شناسم، نیست. او می گوید که نگرانی من بی مورد است و علتی برای نگرانی نیست، اما می دانم که درست نیست.

این خانم به سؤال هایی که می پرسم با پرخاشگری و حساسیت پاسخ می دهد، هیچ وقت قبلاً این طوری نبود. او با من درگیری شدیدی دارد. مسئله ای وجود دارد که او مرا در جریان آن نمی گذارد.

به نظر می رسد که چیزی فکرِ او را اشغال نموده و در دنیای خودش غرق شده است. ما همواره حتی سخت ترین مسائل را با هم به مطرح می کردیم. حالا حتی حاضر نیست به چشم های من نگاه کند.

می دانم که اکنون می ترسد با من صحبت کند، اما قبلاً همواره وقتی موضوعِ خاصی وجود داشت با من صحبت می کرد. نمی خواهم به حریم خصوصی اش تجاوز کنم، اما حس می کنم این بار موضوع فرق دارد. با تمامِ وجودم حس می کنم که باید کاری بکنم.

چطور یک آدم این تغییراتِ پیش بینی ناپذیر را در شریکِ عاطفی اش تشخیص می دهد؟ برترین کار در قبال این نوع رفتار ها چیست؟ آیا فقط باید طرفِ مقابل را راحت بگذارند و امیدوار باشند که مسئله خودبه خود حل گردد؟ یا این کار باعثِ بدتر شدن اوضاع می گردد؟ چه زمانی باید صبر کرد و رفتاری حمایتی داشت و چه زمانی باید مداخله کرد و برای شرح بیش تر درخواست کرد؟ چرا شریکِ عاطفی ای که پیش از این آنقدر دردسترس بود ناگهان قطع ارتباط می نماید؟

5 علتِ رایجی که یک شریکِ عاطفی خودش را کنار می کشد

1. خیانت. عقب نشینی یا کنارکشیدنِ بی شرح و نامنتظره اغلب یکی از نشانه های خیانت است که می تواند به شکلی کامل اتفاق افتاده باشد یا فکری باشد. فردی که به خیانت فکر می نماید یا خیانت نموده است، درگیریِ فکری پیدا می نماید و فرورفتن در درون به وسیله دیگران قابل مشاهده است. چنین فردی به ندرت به پرسش ها پاسخ می دهد.

اعتیاد، تصمیم های بدی که می تواند برای دو طرفِ رابطه مایه شرمساری باشد، تهدید شدن به وسیلهِ یک عامل خارجی و ... خیانت در رابطه به شکل های دیگر هستند.

2. تعارض های درونیِ شخصی. آدم ها در مراحل مختلف زندگی، قید بعضی از امیال و آرزوهای شان را می زنند، زیرا گمان می نمایند که کوشش برای دستیابی به آن آرزو ها رابطه ای را که در آن برهه دارند، قربانی خواهد نمود. آن ها تعمداً میل خود را مدفون می نمایند و طوری وانمود می نمایند که گویا آن میل ها، چیز های غیرضروری یا نامرتبط با شرایطِ آن ها هستند. اما میل های سرکوب شده با گذر زمان ممکن است پدیدار شوند و باعث شوند که آن ها در زندگی ای که انتخابِ خودشان بوده است، هر روز کم تر احساس رضایت نمایند.

آن ها بین تعهداتی که به خودشان و شریکِ عاطفی شان داده اند و میل و عطشِ فزاینده برای زندگی بر اساس آن رؤیا های سرکوب شده، در دوراهی می مانند و عطشِ فزاینده آن ها برای زندگی بر اساسِ آن رؤیا های سرکوب شده، باعث می گردد حس نمایند در تله گیرافتاده اند و دیگر حس شان مثل گذشته نیست. آن ها با این امید که بتوانند این احساسات را کنار بگذارند، از تجربه شان چیزی به شریکِ عاطفی شان نمی گویند، زیرا نمی خواهند باعث ایجاد درد های ناخواسته در او شوند.

3. بحرانِ فردیِ پیش بینی ناپذیر. بعضی اوقات پیش می آید که خانواده با چالش هایی روبرو می گردد و هر دو شریکِ عاطفی تمام کوشش شان را می نمایند که همه چیز را سروسامان بدهند. هیچ کدام از طرفین نمی خواهد که با بحران های شخصیِ خودش بار بیش تری روی دوش طرفِ دیگر بگذارد و به فشار هایی که او تحمل می نماید، اضافه کند، زیرا امیدوار است که مشکل خودبه خود رفع خواهد شد.

یرای مثال، ممکن است یکی از طرفین رابطه متوجه گردد بیماری ِ سخت، ولی درمان پذیری دارد و حس کند لزومی ندارد که با مطرح کردن این قضیه استرس و ناراحتیِ غیرضروری برای طرفِ دیگر رابطه ایجاد کند. ممکن است فرد در آستانه یک خسارت اقتصادی هنگفت باشد که در کوتاه مدت تهدید بزرگی برای او خواهد بود یا ممکن است یکی از دوستان یا اعضای خانواده اش احتیاج به یاری داشته باشد.

یا ممکن است یکی از طرفین سطحی بسیار معمولی تر از شریکِ عاطفی خود داشته باشد و حس کند نمی تواند پا به پای شریکِ عاطفی خود عمل کند. غرور و ترس از شکست نمی گذارد که او این ترس ها را با شریکِ عاطفی اش در میان بگذارد؛ بنابراین تصمیم می گیرد که این مشکل را خودش به تنهایی حل نماید.

4. پدیدار شدنِ مجددِ یک دردِ روانی یا تروما. بسیاری از افرادی که تجربه های دلخراش در گذشته داشته اند، کوشش می نمایند که آن تجربه ها را کنار بزنند و نگذارند که آن تجربه ها روی زندگی فعلی شان سایه بیندازد. آن ها هرگز آن تجربه ها را با شریکِ عاطفی شان به اشتراک نگذاشته اند، زیرا می خواسته اند آن اتفاقات را فراموش نمایند، از به یاد آوردن آن تجربه ها احساس شرم می نمایند و یا از ترسِ قضاوت شدن، دوست ندارند خیلی راحت درباره تجربه های شان صحبت نمایند؛ و بعد، آن تجربه ناگوار و دردِ روانیِ ناشی از آن بدون هشدار دوباره سروکله اش پیدا می گردد.

اگر پیش از این درباره این درد با شریکِ زندگی شان صحبت نموده باشند و با یکدیگر روی آن کار نموده باشند، می توانند خیلی راحت دوباره درباره آن موضوع با شریکِ زندگی شان صحبت نمایند، اما اگر صحبت ننموده باشند، برای شان سخت است. اغلب افرادی که دچار درد های روانی هستند، ترجیح می دهند که این درد ها را کم اهمیت بشمارند و آن را هم چون رازی در سینه حبس نمایند، پس وقتی این درد ها دوباره شروع می شوند، آن ها در درونِ خودشان فرو می فرایند و کوشش می نمایند که آن شیاطین را دوباره مدفون نمایند تا رابطه شان تهدید نگردد.

5. تهدید های بی احتیاطی ای که در گذشته انجام داده اند، دوباره ظاهر می گردد. بسیاری از آدم ها در جوانی تصمیم هایی می گیرند که پیامد های ناگواری را برای شان به وجود می آورد. آن ها تصمیم می گیرند که درباره این تجربه ها با همسر، دوستان یا اعضای خانواده شان صحبت ننمایند، زیرا دلشان نمی خواهد که آدمِ کم ارزشی در نظر آن ها جلوه نمایند. آن ها می خواهند کیستیِ آن ها را زمانِ حالِ آن ها مشخص کند نه گذشته ای که سپری شده است.

اما بعضی اوقات آن اشتباهات اولیه تصادفی برملا می گردد که آن ها نمی خواهند شریکِ زندگی شان چیزی درباره اش بداند. آن ها هر کاری می نمایند تا آن مسئله را خودشان به تنهایی حل نمایند، اما پیش آگاهی و ترس از برملا شدنِ ماجرا در روانِ آن ها تبدیل به وسواس فکری می گردد و آن ها را در نبردی درونی که مملو از وحشت ِ عاطفی و احساسی است به دام می اندازد. آن ها فکر می نمایند اگر شریکِ عاطفی شان بعد از آگاه شدن از داستان دیگر نخواهد با آن ها بماند چه؟ اگر کاری که قبلاً انجام داده اند، زندگیِ فعلی شان را تهدید کند چه؟

مواقعی در روابط پیش می آید که یکی از طرفین برای کشفِ بیش ترِ خود به درونش فرو می رود؛ بنابراین در نظر همسر یا شریکِ عاطفی اش دسترس ناپذیر می گردد. اگر در گذشته چنین مواقعی در روابط همسران و شرکای عاطفی تجربه شده و وقتی موقعیت حل شده آن ها دوباره به هم بازگشته اند و آنچه اتفاق افتاده را با هم آنالیز و موشکافی نموده اند، پس علتی ندارد که فکر نمایند مشکلِ عمیق تری وجود دارد.

زمان هایی که دوری یکی از طرفین طولانی می گردد و به نظر نمی رسد که تمایلی به حلِ مشکل در او وجود داشته باشد، آن وقت می توان نتیجه گرفت که این رابطه را یک مشکلِ عمیق تر تهدید می نماید که احتیاجمند آنالیز و توجه بیش تر است.

منبع: The Psychology Today

نویسنده: Randi Gunther Ph.D

ترجمه: سایت خبرنگاران

منبع: فرادید
انتشار: 1 شهریور 1401 بروزرسانی: 1 شهریور 1401 گردآورنده: antalyanet65.ir شناسه مطلب: 2151

به "چرا آدم ها پا پس می کشند؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا آدم ها پا پس می کشند؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید