رابطه پیچیده طبری و کیانوری

به گزارش سفر به آنتالیا، ظهور اندیشه های عدالت خواهانه با چاشنی مارکسیستی در تاریخ ایران، روشنفکران، هنرمندان، کارگران و سیاست مداران را به سوی خود جلب کرد؛ اما شرایط زمانی، جغرافیای سیاسی، سیاست جهانی شرقی-غربی و دیکتاتوری حاکم در دوران پهلوی اول و دوم، باعث برخورد جدی با نیرو های مارکسیست در ایران شد و در سال 1310 قانون منع ترویج مرام اشتراکی از سوی حکومت رضا شاه تصویب شد که بعد ها حتی مهدی بازرگان نیز با اتکا به این قانون در کوشش برای جلوگیری از فعالیت نیرو های چپ پس از انقلاب بود!

رابطه پیچیده طبری و کیانوری

به گزارش شرق، شاید اولین برخورد جدی یک ساختار دیکتاتوری با جریان چپ از دستگیری گروه تقی ارانی، موسوم به 53 نفر آغاز شد که یکی از شخصیت های مطرح آن دکتر احسان طبری بود. نام او در دوران تاریخ حزب توده ایران، همواره به عنوان یک ایدئولوژیست مهم مطرح بوده است. طبری سال های زیادی را پس از کودتا 28 مرداد در آلمان شرقی و شوروی گذراند و با پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و در فعالیت های حزب توده ایران نقش جدی داشت و در مناظرات ایدئولوژیکی در تلویزیون همراه با عبدالکریم سروش، مصباح یزدی و فرخ نگهدار شرکت کرد. احسان طبری در اردیبهشت 1362 به جرم فعالیت در حزب توده دستگیر و زندانی شد. وی در سال 1368 از دنیا رفت. او در دوران زندگی خود کتاب های زیادی ازجمله روشنفکر مأیوس، دهه نخستین، الفبای مبارزه، چهره یک انسان انقلابی، از میان ریگ ها و الماس ها، بعضی آنالیز ها پیرامون دنیا بینی و جنبش های اجتماعی ایران، منطق عمل، فرهاد چهارم و... منتشر کرد.

طبری صرفا یک فعال سیاسی مارکسیست نبود و با نگارش 10 رمان، سه کتاب شعر، یک جزوه تحلیلی هنر، چند سخنرانی درباره کافکا و دیگر هنرمندان و نویسندگان و یک نمایش نامه، وجه دیگری از خود را به جامعه معرفی کرد. او مسلط به هشت زبان خارجی و تاریخ فلسفه و ادبیات بود. به مناسبت صدوچهارمین سالگرد تولد احسان طبری با بابک امیرخسروی، از اعضای قدیمی حزب توده و از دوستان احسان طبری، گفت وگویی نموده ایم که مشروح آن را می خوانید.

گفته می گردد احسان طبری با تمامی مواضع حزب توده چندان موافق نبود و بیشتر علاقه داشت در قامت چهره ای فرهنگی به پژوهش ادبی و نقد فرهنگی بپردازد، اما در عین حال تا آخرین روز زندگی یک توده ای باقی ماند؛ این دوگانگی چرا در او حل نشد و چرا هیچ گاه نخواست یا نتوانست از حزب جدا گردد؟

به باور من، تفاوت زنده یاد احسان طبری با دیگر چهره های فرهنگی هم زمان خود، مانند صادق راهنمایی و نیما یوشیج، در همین بود که او با آنکه چهره ای فرهنگی داشت و اهل قلم بود، مانند دکتر تقی ارانی، عبدالحسین نوشین و عظیم علوی، دغدغه سیاسی داشت و خود را به کار حزبی متعهد می دانست. البته بودند افرادی مانند محمد پروین گنابادی که به همین دوگانگی دچار بودند، ولی خاتمه پیروز شدند به سیاست پیشگی سرانجام دهند و به دنبال کار فرهنگی خود بروند. به گمانم، خروج زودهنگام طبری از ایران و استقرار در شوروی که رهبران و رهبری حزب دچار تنگنا هایی شدند، در گزینش راهی که طبری پیش گرفت و سرنوشت او را رقم زد، مؤثر بوده است.

ای کاش طبری نیز مانند صادق راهنمایی در کنار حزب می ماند و صرفا به کار های فرهنگی و پژوهشی تاریخی، ازجمله در رابطه با تئوری های مارکسیستی، می پرداخت که بی گمان تألیفاتش پرثمرتر بود. متأسفانه دنیای سیاست و به طریق اولی حزبی گرایی متداول در ایران، با کردار ها و رفتار های ناپسندی همراه است که با خلق وخوی انسان حساس و نازک دلی از تراز طبری همخوانی نداشت و پیوسته او را رنج می داد. در این گونه بحث و گفت وگوها، نباید از نظر دور داشت که حزب توده ایران هنگام شکل گیری و تا چندین سال، حزبی مستقل، آزادی خواه و میهن پرست بود؛ با گرایش های اصلاح طلبانه. باور های ایدئولوژیک و وفاداری به اتحاد جماهیر شوروی که دژ پرولتاریای پیروزمند دنیای تصور می شد، سرمنشأ همه خطا های سیاسی خانمان برانداز حزب توده ایران و طبعا فعالان و کنشگران آن بود که به لغزش های بی شمار و خاتمه شکست همه جانبه انجامید. وابستگی روزافزون حزب به شوروی، به ویژه پس از مهاجرت اجباری رهبری حزب به کشور های سوسیالیستی، شکل نهایی به خود گرفت و به عاملی معین کننده در مشی سیاسی حزب تبدیل شد.

طبری که از پایه گذاران چنین حزبی بود، حزب توده ایران را خانه خود و جمع فرهیخته و روشنفکر توده ای را خانواده خود می دانست. کناره گیری از آن و رهاکردن خانه و خانواده کار آسانی نبود. دوگانگی که شما از آن سخن می گویید، وجود داشت، ولی برای طبری چندان سنگین و آزاردهنده نبود که محملی باشد برای جدایی اش از حزب. البته طبری به خاطر همین دوگانگی و انتقاد هایی که همواره به راه و روش حزب داشت، بار ها از هیئت اجرائی کمیته مرکزی کناره گیری کرد، ولی همان تعلق احساسی یا تعهد وجدانی باعث می شد چند روز بعد استعفای خود را پس بگیرد! کیانوری برایم تعریف کرد که طبری در چند سال، هفت بار از هیئت اجرائی حزب کناره گیری کرد، ولی هر بار استعفای خود را پس می گرفت؛ اما یک بار سرسختی نشان داد و لج کرد و قصد نداشت استعفای خود را پس بگیرد.

هرچه ما می گفتیم و اصرار می کردیم، حاضر نبود استعفانامه اش را پس بگیرد. من (یعنی کیانوری) ضمن تبادل نظر گستاخی کردم و متن استعفانامه اش را که دستم بود، پاره کردم و دور ریختم! ناگهان دیدم که چهره طبری باز شد و رنگ آرامش گرفت! و دیگر چیزی نگفت! گویی واقعا دلش می خواست کس دیگری این تصمیم سخت را برایش بگیرد.

اولین و آخرین دیدار شما با طبری چه زمانی و کجا بود؟

آخرین دیدارم با طبری دو، سه هفته پیش از خروج از ایران بود. از آنجا که قصد داشتم برای درمان قلبم که رگ های آن بسته بود و سخت آزارم می داد، به اروپا بروم، برای دیدار و خداحافظی به منزلش رفتم. آن روز ها طبری همراه با همسرش در منزل خانم بی احتیاج، خواهر آذرخانم زندگی می کرد. تا وارد حیاط شدم، دیدم آذر خانم با چشمان اشک آلود و چهره غم گرفته منتظر من است. همین که وارد شدم مرا در آغوش کشید و با صدای لرزان گفت که احسان بیمار است و به غذا لب نمی زند؛ اگر به این شرایط ادامه دهد، حتما حالش بدتر می گردد. مصرانه از من خواست که با او صحبت کنم و از او بخواهم مواظب سلامتی اش باشد. پیش او رفتم. در طبقه بالا روی تخت دراز کشیده بود. تا چشمش به من افتاد، تبسمی بر لبانش نقش بست و با صدای ضعیفی گفت: بابک جان تویی؟ ظرف غذایش کنار تخت دست نخورده بود. پرسیدم چرا غذا نمی خوری؟ آذرخانم سخت نگران است. چشمانش پر از اشک شد و گفت خسته شده ام. من دیگر کار خودم را نموده ام. حالا وقت دیگران است. وقت آن است که بمیرم! سخت ناآرام بود؛ سعی کردم با زبان مبارزه او را نرم کنم و گفتم: حزب و جنبش هیچ گاه مثل امروز به وجود تو و نقشی که می توانی ایفا کنی، احتیاجمند نبوده است و تو هرگز نباید در این شرایط میدان را خالی کنی. خلاصه با کلی زحمت و مکافات بالاخره کمی غذا به او خوراندم و پس از روبوسی از او جدا شدم و دیگر هرگز ندیدمش.

حرف و حدیث های زیادی درباره ارتباط حزب توده با اتحاد شوروی و سازمان امنیت آن (کا. گ. ب) وجود دارد. آیا احسان طبری هم با آن ها ارتباط و همکاری داشت؟

هرگز و به هیچ وجه! بی گمان طبری با بعضی از محافل علمی و فرهنگی کشور های سوسیالیستی تماس و همکاری داشت؛ اما قطعا با افراد و دستگاه های امنیتی کمترین ارتباطی نداشت. به طور کلی باید یادآور شوم که در حزب و حتی در رهبری آن، کسانی که با مقامات شوروی رابطه ویژه داشتند، انگشت شمار بودند. دلبستگی توده ای ها به شوروی و پیروی آن ها از اردوگاه سوسیالیسم، برخاسته از تعلقات ایدئولوژیک آن ها و برداشت نادرست شان از اصل انترناسیونالیسم پرولتری بود که در آن روز ها کمابیش تمام احزاب کارگری و کمونیستی به آن پایبند بودند.

آیا درست است که احسان طبری به بعضی از جوانب دنیا بینی مارکسیسم-لنینیسم نقدها جدی داشت، اما به خاطر مصالح حزب مماشات می کرد و ترجیح می داد خاموش بماند؟

احسان طبری بی گمان به سازوکار سوسیالیسم واقعا موجود نقدهای داشت؛ او طی سال ها زندگی در کشور های سوسیالیستی از نزدیک نارسایی ها و تباهی ها را دیده بود و گاهی در جمع های خصوصی به طنز و شوخی به نارسایی های آشکار طعنه می زد. اما به نظر من او همواره به مبانی نظری مارکسیسم-لنینیسم ایمان داشت و در اصول آن تردیدی روا نداشت. مقاله ها و نوشته های بی شمار باقی مانده از طبری گواه آن هستند که او در سراسر عمر به مارکسیسم-لنینیسم، یا به عبارت دقیق تر به کمونیسم روسی باور داشت و وظیفه ای بالاتر از ترویج و تبلیغ بنیاد های نظری آن برای خود نمی شناخت. اگر او واقعا به آن بنیاد ها باور نداشت، می توانست دست کم خاموش بماند، کسی او را مجبور ننموده بود هزاران صفحه در ستایش اصول مارکسیسم روسی سیاه کند.

به نظر شما طبری یک اندیشمند مارکسیست ایرانی بود یا ذوب شده در انترناسیونالیسم شوروی؟

احسان طبری نه این بود و نه آن. اصولا مارکسیسم یک نظام فکری و ایدئولوژیک دنیا شمول است؛ به قول مولانا مصر و عراق و شام ندارد. اگر منظورتان این است که طبری را نوعی پایه گذار مارکسیسم ایرانی بدانیم، به این معنی که او کوشیده است این سیستم فکری را با شرایط ایران سازگار کند، به همان ترتیبی که ما لنین را مؤلف مارکسیسم روسی می دانیم یا مائو را مؤسس مارکسیسم چینی؛ خیر چنین نیست. به گمانم، طبری حتی در حد خلیل ملکی هم نوآور نبود. طبری بی گمان اهل تحقیق و مطالعه بود، بسیار تیزهوش بود و حافظه ای شگرف داشت، اما بیشتر شارح و مفسر و مبلغ بود و نه مؤلف؛ او اندیشه مارکس و انگلس و لنین را به خوبی فراگرفته بود و نوشته های متعددی در ترویج آن نگاشت، ولی فراتر نرفت. به نظر من ذهنی توانا داشت، اما جسارت نظری کافی نداشت تا ذهن خود را از بند های ایدئولوژیک رها کند.

طبری چندین کتاب شعر نیز منتشر نموده است و همچنین شماری رمان و داستان. از نظر ادبی او در چه سطحی بود؟ یک شاعر حزبی یا ادیبی عارف مسلک؟

گاهی از بعضی اشعار و قطعات ادبی طبری، بسان خواننده ای عادی لذت برده ام، اما در هنر و ادبیات خود را صاحب صلاحیت نمی دانم، پس اجازه دهید که از داوری در این موارد بپرهیزم.

افراد و کادر های حزب چه نگاهی به طبری داشتند؟ او نیروی فعال حزبی نبود و صرفا در بخش های آموزشی و تبلیغاتی فعالیت داشت. رابطه کیانوری با او چگونه بود؟ چرا در دسته بندی های حزبی در جناح کیانوری نهاده شد؟

طبری خیلی زود مجبور به ترک ایران شد و از جمع توده ای ها دور افتاد. در میان توده ای های نسل من سرشناس بود؛ اما کسی از او شناخت عمیقی نداشت. من برای اولین بار در شهریور 1333 در سفرم به مسکو او را دیدار کردم و حرف های او را درباره مسائل آن روزی جنبش و اختلافات درون رهبری گوش کردم و با شنیدن نظراتش سراپا شیفته او شدم. جریان آن دیدار را به تفصیل در زندگینامه ام آورده ام. در پلنوم وسیع چهارم در تیر 1336 بود که کادر های مهاجر حزب از نزدیک با طبری آشنا شدند.

طبری در این پلنوم موضعی راسخ و مستقل داشت و با کادر های جوان و مبارز حزب در انتقاد از نارسایی های درونی هم زبان شد و همه را شیفته خود کرد تا آنجا که در انتخاب هیئت اجرائیه که با رأی مخفی کادر ها برگزیده شد، به عنوان یکی از سه دبیر برگزیده شد. این به خواست خودش بود که مصلحت دید از دبیری کناره گیری کند تا ایرج اسکندری وارد دبیرخانه سه نفری کمیته مرکزی حزب باشد. طبری همواره در میان کادر ها برجسته بود و محبوبیتی بی مانند داشت. من در مقطعی به این باور رسیده بودم که او شایسته ترین فرد برای دبیر اولی حزب است. این فکر را با نزدیکانم در میان گذاشتم و با خود او هم بار ها صحبت کردم. در یکی از پلنوم ها که در فرصت استراحت با هم قدم می زدیم، باز بر همین نظر پافشاری کردم؛ اما او برگشت و با قاطعیت گفت: می دانی بابک جان، من نمی خواهم هرگز در حزب ویولن اول باشم. به همین ویولن دومی بودن، راضی هستم. من دیگر پیگیری نکردم و اصرار را بی مورد دانستم.

رابطه طبری و کیانوری در ظاهر دوستی بود و در باطن دشمنی! طبری ستاره اول حزب بود و در میان حزبی ها از احترام و محبوبیتی بی مانند برخوردار بود. رهبران زیرک حزبی مانند کیانوری مایل بودند بی آنکه به او علاقه ای داشته باشند، دل او را به دست آورند و با او در یک جبهه باشند. به خاطر دارم در آستانه پلنوم هفتم که دوباره اختلافات در رهبری بالا گرفته شده بود، روزی در دیدار با کیانوری ضمن تبادل نظر به مناسبتی از طبری ستایش کردم و گفتم کاش او فرصت می یافت تا رهبری حزب را به دست بگیرد.

واکنش عصبی کیانوری را جلوی چشم دارم که برگشت و با لحنی خشم آلود گفت: دیگر همین مانده که سرنوشت حزب را به دست طبری بسپاریم!. برخلاف آنچه معروف است، طبری در دسته بندی های حزبی، در طیف کیانوری قرار نداشت و مستقل بود؛ اما به دلیل همان وابستگی ایدئولوژیک که عرض کردم، با وجود استقلال فکری بیشتر مواقع از طیف کیانوری-کامبخش حمایت می کرد؛ درست مثل بیشتر کادر های مستقل که عملا از جناحی حمایت می کردند که خود مستقل نبود. اگر شما به مناسبات کیانوری و طبری در آستانه انقلاب بهمن و پس از آن نظر دارید، باید عرض کنم که در آن مقطع کیانوری دیگر رقیبی در رهبری حزب نداشت و کمابیش همه اعضای رهبری و کادر های فعال از او پیروی می کردند.

خاطره ای شنیدنی از احسان طبری دارید؟

بد نیست برای شما خاطره ای طنزآمیز تعریف کنم تا هم به حال وهوای زندگی حزبی پی ببرید و هم این تبادل نظر از حالت سیاسی صرف بیرون بیاید. پلنوم ها و نشست های حزبی همواره با دعوا و مرافعه همراه بود؛ به گونه ای که همه ما چندروزی خسته و عصبی بودیم و از همه بدتر اینکه بیشتر ما آرامش روانی را از دست می دادیم و دچار بدخوابی می شدیم. در این مواقع به طبری متوسل می شدیم که خودش در بدخوابی مهارتی کم نظیر داشت! او هر شب پیش از خواب کنار اقامتگاه ما می ایستاد و ما برای دریافت قرص خواب جلوی او صف می بستیم. از هرکس می پرسید: خوب بگو ببینم چه مسئله ای داری؟ دراز می کشی، اما خوابت نمی برد؟ دست می کرد و از جیب راست کتش قرصی در می آورد و به او می داد: بگیر این را یک ساعت قبل از خواب بینداز بالا!. نفر بعد جلو می آمد. طبری: مشکلت چیست؟ نصف شب بیدار می شوی؟. از جیب بغل کتش قرصی در می آورد و به او می داد: این را همین حالا برو بالا!. نوبت نفر بعدی می رسید. طبری: آها، مشکل تو این است که صبح کله سحر بیدار می شوی؟ صبر کن حالا بهت می رسم!. قرصی از جیب شلوارش در می آ ورد و می داد به او: بگیر، دوای تو همین است!. خلاصه ما هم قرص ها را از او می گرفتیم و خیالمان راحت بود که او، با آن حافظه بی نظیرش، هرگز جای قرص ها را فراموش نمی کند و به ما قرص عوضی نمی دهد! به لطف و کمک طبری اندکی از خستگی و پریشانی ما کاسته می شد.

کتاب هایی را که طبری در آخر عمر در نقد گذشته خود نوشت، تا چه حد معتبر می دانید؟

من از تحولات ذهنی و دگرگونی فکری احتمالی طبری در آن روزها، هیچ اطلاعی ندارم. اطمینان ندارم که آنچه پس از زندان به رشته تحریر درآورده، واقعا نتیجه بازنگری آگاهانه و صادقانه در افکار و اعتقادات گذشته باشد. او در شرایطی بس سخت نهاده شد که هرگز نمی تواند محملی برای یک بازنگری ژرف و اندیشورانه باشد.

منبع: فرارو
انتشار: 15 اسفند 1399 بروزرسانی: 15 اسفند 1399 گردآورنده: antalyanet65.ir شناسه مطلب: 1498

به "رابطه پیچیده طبری و کیانوری" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رابطه پیچیده طبری و کیانوری"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید